دلتنگی

ساخت وبلاگ

سلام

به تمامی پرستاران عزیز ،

روز پرستار برتمامی پرستاران مبارک باشد ،

و تبریک ویژه به پرستارانی که در خانه مراقبت بیماران را به عهده دارند و از آنها تا کنو ن یادی نکردیم ،

روز پرستار مبارک

دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 16:57

نوشتن برایم مثل مشق شب شده که هر روز مشقم را با دقت بنویسم اما اگر معلم غایب باشد مشقم را چه کسی خط بزند ؟ دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 16:57

میدان فردوسی بود و مجسمه زیبای آن

روزی دیدم دور مجسمه فردوسی را پرده کشیده اند ، !!

بعد از مدت طولانی پرده را برداشتند

و جلو پای مجمسه فردوسی یک بچه نمایان شد .

با خود گفتم ، پس مجمسه هم بچه دار شده است .

مجسمه که صورتش به سمت دانشگاه بود ، تغییر عقیده داده و سمت بازار را نشان می دهد .

دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 16:57

شام و ناهار هیچ چیز ، اما آفتابه لگن صد دست دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 19:33

پاییز که ،با ماه مهربانی شروع می شودبرایش دست زدیم و شادی کردیم و منتظر باران پاییزی نشسته ایم و امابا خود گفتم هنوز سرما و طوفان نشده دیداری با تزدیک ترین هایمان داشته باشیم ، (مهمانی)وسایل پذیرایی برای یک ناهار دور همی را آماده کردم ، و بر ای ورود مهمان ها چای را دم کرده و استکانهای واقعی را در سینی مخصوص مهمان گذاشته و منتطر شنیدن زنگ در نشستم ،.اولین مهمان وارد شد با صورتی گلگون و شکایت از گرما ،با خود اندیشیدم که چگونه از این مهمان پذیرایی کنم ، چای که نمی شود !فورا شربت آلبالو را آماده کردم ، و در مقابل مهمان قرار دادم ،گفتم پاییز را امروز خجالت زده کردم ،شربت آلبالو برای مهمان ان هم در.........پاییز ببخشید ، فکر کردم تابستانی ،پذیرایی در پاییز با شربت البالو ،خنده کردیم و شربت را هم زدیم ،حالا که کوچه یخبندان نیست ما یخ را در لیوان شربت به دنبال آن می گردیم دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 19:33

ان وقتها

سالهای خیلی دور که مدرسه می رفتیم تنها

جزیره ای که می شناختیم

جزایر لانگر هانس بود

بعد از همدیگر می پرسیدیم ، این جزیره رفتی؟

همه می خندیم .........

یک اسم ، برای خندیدن

دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 19:33

سلام اگر اختیار جهان به دست ما بود ، و هر کدام یک خواسته داشتیم ! جهان چه می شد .!!!!!! آبان داشتیم ؟ ماه دوم پاییز خوش آمدی ، دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 12:42

امروز باخود گفتم ، از پریروز بنویسم و از خاطره ، رب ازگیل و انار ، سس و غیره خارج شویم ، شاید به یک سکه تمام برسیم ،اسفند ماه بود و باید کمک هزینه دانشجویان عزیز تا قبل از عید پرداخت می شد که آنها بتواند به سفر بروند و سوغاتی برای خانواده خرید کنند و چه و چه ( دانشجویان پریروز )وقتی اسامی دانشجویان عزیزمان را به بانک ملی شعبه جمال زاده فرستادیم و تاریخ پرداخت را اعلام کردیم ، بانک گفت ما نمی توانیم این کار را تا قبل عید تحویل بدهیم ،دانشگاه هم دوست داشت این پول بدست دانشجو برسد ، به توافق رسیدند یک ماشین نویس از دانشگاه برود بانک، و کار ماشین کردن سند را انجام بدهد ،رئیس مربوطه خانم اثباتی را فر ا خواند و از احساسات جوانی و با سابقه ای که از من داشت ، گفت: یک کمکی به دانشجو کنید که قبل از عید پول بدستش برسد ، شما قبول کنید از فردا کارمند بانک باشید و کار سند ها را انجام بدهید ، من هم پدیرفتم ،طبق عادت همیشگی از سرویس میدان انقلاب ( ۲۴ اسفند ، میدان مجسمه ) پیاده شدم و خودم را به بانک رساندم ،یک میز و یک ماشین تحریر در یک قسمت خوش اب و هوای بانک به من دادند و اقایی چایی بدست امد و من گفتم من صبحانه ساعت ۶ صبح می خورم وتشکر کردم رسم مهمان نوازی . ، خبری از شکلات و بیسکوییت واز این مسخره بازیهای چاق کننده نبود . اداره یعنی کار !!انبوهی از پرونده روی دستان کارمند بانک بود که من صورت ایشان را نمی دیدم فکر کردم پرونده ها خودشان دارند راه میایند مثل کرم ابریشم و شاید هزار پا ، در حرکت بود .هر روز تعداد زیاد ی از سند ها رانتطیم می کردم تا کارم را بتوانم تا ۱۵ اسفند تمام کنم.یک روز رییس بانک منو صدا کرد و گفت چند تا سکه برات کنار بزارم ، من گفتم من سکه نیاز ندارم ، گفت عیدی بده به اطر دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homaesbati88 بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 12:42